✍️حمید آصفی
جنگی که آغاز شده، دیگر فقط یک جنگ نیابتی نیست. اسرائیل بهطور سازمانیافته در حال نابود کردن زیرساختهای حیاتی ایران است: حملات مستقیم به تأسیسات پارس جنوبی، پالایشگاهها، نیروگاههای برق، مراکز مخابراتی و خطوط حملونقل، بهروشنی نشان میدهد که هدف، وارد کردن کشور ما به فاز «فلجسازی توان ملی» است. در مقابل، جمهوری اسلامی با حملات موشکی تلاش دارد پاسخ دهد، اما این پاسخها نه بازدارندهاند و نه پایاندهندهی جنگ. آنچه امروز در حال نابودی است، فقط نظام سیاسی نیست؛ خود کشور است.
جمهوری اسلامی در یک بنبست استراتژیک گرفتار شده است. سالها ماجراجویی در منطقه، امروز تبدیل شده به یک حلقهی فشار که حالا به درون مرزهای سرزمینی ایران کشیده شده. حاکمیت بهخوبی میداند که ایران دیگر توان پرداخت هزینههای یک جنگ فرسایشی زیرساختی را ندارد، اما بهجای ایجاد چرخشی بنیادین در سیاستهای امنیتی، صرفاً به مذاکرات تاکتیکی با ایالات متحده دل بسته است.
ما وارد مرحلهای شدهایم که هر حمله، بخشی از زیرساخت حیاتی کشور را از بین میبرد؛ انرژی، صنعت، ارتباطات و زندگی روزمرهی میلیونها شهروند در معرض تهدید مستقیم است.
در چنین وضعیتی، تنها دو راه در برابر ما قرار دارد:
یا ادامهی مسیر درگیری و پذیرش ویرانی کشور،
یا ورود به یک چرخش استراتژیک برای توقف روند تخریب ملی.
حاکمیت باید راه دوم را انتخاب کند. سیاست نیابتیسازی، ارسال سلاح و پول به گروههای مسلح در منطقه نه قدرت بازدارندگی ایجاد کرد، نه امنیت آورد. برعکس، تنها نتیجهاش این بود که شعلهی درگیری به داخل مرزهای ایران کشیده شود.
اکنون زمان آن رسیده که جمهوری اسلامی بهصورت رسمی اعلام کند از این سیاست دست کشیده و دیگر از هیچ گروه نیابتی در منطقه حمایت نخواهد کرد. این تصمیم باید شفاف، علنی و همزمان با بازگشت به میز مذاکره با ایالات متحده اعلام شود، نه از سر ضعف، بلکه برای جلوگیری از تخریب بیشتر کشور.
در شرایطی که پالایشگاهها آتش میگیرند و نیروگاهها در آستانهی توقف قرار دارند، نمیتوان با تبلیغات تلویزیونی، تیزرهای امنیتی و شعارهای توخالی پاسخ داد. پاسخ واقعی، یک توافق چندلایهی امنیتی، سیاسی و منطقهای است؛ با حضور کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و طرف آمریکایی. هدف این توافق، توقف جنگ فعلی و تعهد مشترک برای خودداری از حمله به زیرساختهای غیرنظامی و صنعتی است.
این مدل پیشتر هم آزموده شده است. در دوران جنگهای فرسایشی در خاورمیانه، حتی دولتهای متخاصم در نهایت به یک آتشبس زیرساختی رسیدند تا هزینهی جنگ را از مردم خود دور کنند. اکنون ایران نیازمند همین تصمیم سخت اما عقلانی است.
برای کاهش فشار امنیتی و خروج از انزوای راهبردی، ایران باید بخشی از راهحل منطقهای شود، نه منبع بحران. گفتوگو با عربستان، امارات، ترکیه و مصر باید در دستور کار فوری قرار گیرد. این گفتوگوها برای کاهش سطح تنش و جلوگیری از همسویی کشورهای عربی با سیاست تهاجمی اسرائیل ضروری است. هر چقدر ایران تنهاتر شود، امکان حملات بیشتر به کشور و حمایت پنهان و آشکار همسایگان از آن افزایش مییابد.
مهمتر از همه، باید پذیرفت که هیچ مسیر پایداری برای توقف روند تخریبی فعلی بدون تماس با واشنگتن ممکن نیست. ادامهی تنش با آمریکا، یعنی تداوم هماهنگی اطلاعاتی اسرائیل و متحدان منطقهایاش برای فلجسازی تدریجی ایران. راهکار عملی، بازگشت فوری به مذاکرات از طریق میانجیهای منطقهای و بینالمللی است. مذاکره، اگر با طراحی درست و هوشیاری همراه باشد، نشانهی تسلیم نیست؛ تنها راهحل برای حفظ کشور در شرایط بحرانی است.
اکنون زمان آن فرارسیده که جمهوری اسلامی رسماً اعتراف کند: سیاست دفاعیِ برونگرای تهاجمیاش شکست خورده است. نمیتوان با صادرات بحران از بحران داخلی فرار کرد. باید سیاست امنیتی ایران از درون بازتعریف شود: تمرکز بر دفاع سرزمینی، حفظ زیرساختهای حیاتی، و پایان دادن به تقابلهای فرسایشی در منطقه.
این بازتعریف اگر انجام نشود، کشور در معرض فروپاشی صنعتی، اقتصادی و حتی جمعیتی قرار خواهد گرفت. سوخت و برق، مخابرات و اینترنت، خطوط حملونقل و مراکز تولیدی یکییکی از کار خواهند افتاد.
جنگ به مرحلهی حذف زیرساختها رسیده، و این یعنی آغاز فروپاشی ملی. اگر صلح بهموقع انتخاب نشود، فردا دیگر چیزی برای مذاکره باقی نخواهد ماند. حالا نه زمان قدرتنمایی است، نه وقت لجاجت. تنها گزینهی عاقلانه، بازگشت فوری به میز مذاکره است – پیش از آنکه میز و کشور با هم واژگون شوند.
اگر ذرهای عقلانیت در ساختار تصمیمگیری باقی مانده، اکنون لحظهی تصمیم است. نه برای منافع جناحی، نه برای ماندن در قدرت، بلکه برای نجات خود کشور.
ایران در حال سوختن است. صلح، تنها گزینهی باقیمانده است.
@Sahamnewsorg