👈زهرا مشتاق
🔹مگسها رهایش نمیکنند. حیوان دست و پا میزند؛ انگار میخواهد بمیرد. نمیدانم چه کنم. لباس باشگاه تنم است که مناسب خیابان نیست. نه عینک و نه گوشی تلفنم همراهم نیست. یکدفعه بابای دختربچه میگوید مواظب دخترم هستید، من بروم ماشینم را بیاورم؟ سرم را تکان میدهم. چند نفر دورمان جمع شدهاند. از بطری آبی که دارم، به دهان بازش آب میریزم. مرد نانوا میگوید حالا خوب است عقلش رسیده، خودش را کشانده کنار خیابان وگرنه ماشینهای دیگر لهش میکردند.
@sharghdaily
sharghdaily.com
توجه اخبار منتشر شده در «ایران فید» بهصورت خودکار و بدون ویرایش انسانی درج میشوند و ممکن است حاوی تعابیری باشند که الزاماً با دیدگاههای سردبیر سایت همخوانی نداشته باشند.