16:04

1404/04/16

فریادی که نجوا را کشت

گزارش ویدئویی ایران فید - بزرگترین آرشیو خبری ایران

دکتر علی دادپی
استاد اقتصاد دانشگاه دالاس

▫️امروز یک جمله خوب خواندم. درباره عباس کیارستمی بود «در زمانه‌ی که همه فریاد می‌زندند تا دیده شوند، او به نجوا باور داشت» فکر می کنم این جمله درباره تک تک کارآفرینان و فعالان اقتصادی در تاریخ معاصر صادق باشد. آدم‌هایی که با نجوای عشق ایران را ساختند؛ بنگاه‌هایش را، کارخانه هایش را، بازارهایش را. و البته وقتی دولت قدرقدرت و انقلابیون پرمدعا پا پیش گذاشتند تا اموالشان را ملی کنند یا مصادره کنند تا نشان بدهند که همه کاره کیست تا کسی جرات نفس کشیدن نداشته باشد، یا در گوشه عزلت مانند حاج محمدتقی برخوردار درگذشتند یا مانند خانواده های خیامی و خسروشاهی راه تبعید را در پیش گرفتند و بزرگ ماندند و به صدر نشستند.

▫️بابک حمیدیان در نقش جمشید نجات، کارآفرین و صاحب کارخانه، با کارگران اعتصابیش حرف می زند؛ «نیروی کار به مدیریت، به سرمایه، به دانش احتیاج دارد». یادشان می آورد که از کارگری شروع کرده است و با دسترنج خودش و وام کارخانه را ساخته است. انگار دارد سرنوشت هشت میلیون ایرانی مهاجر را پیش بینی «نرید یک گوشه دیگر دنیا آواره بشوید».

▫️یاد آن جلسه دیروقت در سال ۱۳۷۹ شرکت کفش شادان‌پور می‌افتم. بعد از سالها مصادره و انباشت میلیونها ضرر، فرزند موسس برگشته بود و حالا باید نگران حقوق بیش از دو هزار کارگری بود که در بیست سال پیش از آن از سایر کارخانه های مصادره ای به کارخانه‌اش منتقل شده بودند. حتی آنها که کارخانه ها را مصادره کرده بودند، حالا که می خواستند به اسم بخش خصوصی آنها را صاحب بشوند، می‌دانستند حقوق کارگر هزینه است. نیروی کار کارخانه مورد نظر به کارخانه دیگری منتقل می شد و تا کارخانه آماده سودآفرینی و سبک شده از هزینه حقوق کارگران مازاد واگذار شود. فروش کفش شادان پور در سال ۱۳۷۷ فقط ششصدهزار تومان بود.

▫️می خواهم ماشین زمان داشته باشم و برگردم و سر این کارگرها فریاد بزنم «به حرف آقای نجات گوش کنید! بدبخت‌ها بعد از این روز فقط فقر و بیکاری و بطالت در انتظار شماست» در این قسمت آنها پنجاه درصد افزایش حقوق می خواهند. ولی نمی‌دانند روزهایی در راه است که ماه‌ها بدون حقوق خواهند گذشت. وقتی که قرار است حقوق نگیری اصلا حقوقت را دو برابر، سه برابر کنند! چه فایده دارد برای توی کارگر ؟می دانی حقوق تو وابسته به تولید است و تولید بدون بازار، بدون فروش، بدون مشتری فاقد ارزش می شود. صدهزار جفت کفش هم که بسازی اگر کسی آنرا نخرد، نان نداری که بخوری. به خودتان بیایید، دارند فریب‌تان می‌دهند.

▫️یاد کارخانه های ورشکسته دهه هفتاد می افتم که امثال «محسن» ها حالا مدیرعامله‌ای پانزده ساله و بیست ساله آنها هستند ولی یک کامپیوتر نمی توانند روشن کنند. حساب‌های شخصی‌شان پر از وام‌های حکومتی و رانتی است ولی کارگران‌شان نمی‌دانند کی حقوق بعدی‌شان را می گیرند. کارگرها نمی‌دانند آقای نجات همان مرغی است که برایشان تخم طلا می کند، اگر او را بکشند دیگر از تخم طلا خبری نیست. ولی چه می شود کرد آن مدعیان سواد و روشنفکری خود فریب خورده‌اند و همه چیز را حق خود می‌دانند.

▫️آقای نجات را دوباره نگاه می کنم. چقدر آشناست. کتک خورده، نگران، ایستاده با وقار ولو با عصا. دارد التماس می کند «من عاشق ساختنم، بگذارید ایران را بسازم». لعنت به دروغ، لعنت به فریب. بیدار شوید کارگران متحد! مسخ شده اید تا شریک یک جنایت بشوید.

  • این متن به بهانه قسمت اخیر سریال تاسیان نوشته شده است.

📺 @ecoiran_webtv

توجه اخبار منتشر شده در «ایران ‌فید» به‌صورت خودکار و بدون ویرایش انسانی درج می‌شوند و ممکن است حاوی تعابیری باشند که الزاماً با دیدگاه‌های سردبیر سایت هم‌خوانی نداشته باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو کردن