✍ ناصر دانشفر
بدون تردید خوانندگان محترم مدتهاست که بر این نکته واقف شدهاند که بنده و دوست خوبمان آقای نصیری علیرغم اتفاق نظر بر سر اصول چهارگانهٔ اعلامی، در برخی مسائل از جهت مبنایی اختلاف نظر داریم.
یکی از موارد اختلافی بین ایشان و برخی از دوستان از جمله بنده، آمارهایی است که جناب ایشان بدان استناد مینمایند.
شاید حدود سه سال پیش بود که ایشان معتقد بودند که رضا پهلوی در ایران از مقبولیت ۳۰ درصدی برخوردارند. این رقم روز به روز ارتقاء یافت و در سفر سیستان و بلوچستان ایشان به ۹۰ درصد رسید.
این سؤال همیشه از جانب این حقیر و دیگر دوستان ایشان مطرح بوده است که آقا مهدی به استناد کدام کاوش علمی چنین مدعایی را مطرح مینمایند و پاسخ وی همواره این بوده که این مبتنی بر مشاهدات میدانی بنده است و ممکن است درست نباشد، هرچند معتقدم که این با چند درصد خطا عین واقعیت است.
بارها خدمتشان عرض کردهام که اگر این بندهٔ خدا از این حجم محبوبیت برخوردار است، چرا فراخوان نمیزنند که هوادارانشان به خیابان بیایند و کار رژیم را یکسره کنند؟ مگر نه اینکه بنا به نظر اکثریت جامعهشناسان اگر تنها سه درصد مردم هر مملکتی عزم سرنگونی حاکم بر خود را داشته و پای کار بیایند، به هدف مورد نظر دست پیدا خواهند کرد، پس چرا شاهزاده از این ظرفیت مورد ادعای شما بهره نمیگیرد تا به خواستهٔ این جمعیت قابل ملاحظه، حتی اگر ۳۰ درصد جامعه هم باشد، جامهٔ عمل بپوشانند؟ و شوربختانه همواره جواب ایشان این بود که مردم ایران عاقلند و هوشمندانه رفتار مینمایند و به وقتش وارد عمل خواهند شد.
البته من هرگز متوجه نشدم که اگر بناست چنین اتفاقی رخ دهد، رضا پهلوی در این میانه چه نقشی دارد؟!!!
قابل ذکر است که در همین قضایای اخیر شاهزادهای که به گفتهٔ خودش حاضر به هزینه برای آزادی مردم ایران نیست، به دفعات از مردم خواست که به خیابان بیایند، نیروهای نظامی و انتظامی را به طور ضمنی تهدید کرد، اما نمود درخواستش هیچ نبود و نشان داد که به اندازهٔ قمیشی و دانشفر هم در این دیار آبرو ندارد.
بدبختانه جناب نصیری در مسیری افتادهاند که حالا باید به این ادعاهای بیپایه و اساس همچنان استناد کنند تا دیگر مبانی غلط و اشتباه خود، البته به باور بنده را توجیه نمایند. شب گذشته دوست خوب ما در یک گفتگو که عصبانیت ناشی از پیشداوریهای ایشان چاشنی آن بود، بعد از مصاحبهٔ بسیار منطقی و و متین خواهر بزرگوارمان خانم سلحشوری، باز هم آمار ارائه کردند و در پاسخ مجری این رسانه که به ایشان یادآور شدند که برخی معتقدند در ایران پس از تجاوز رژیم صهیونسیتی یک همبستگی ملی رخ داده و اکثریت مردم در قبال این کار خلاف قوانین بینالمللی موضعی واحد گرفتهاند، بیدرنگ فرمودند که خیر، اینطور نیست و گمان بنده این است که حداکثر ده پانزده درصدی به خاطر احساسات در کنار حکومت قرار گرفتهاند.
عجبا، گیریم که آمارهای پیشین ایشان مستند به مشاهدات میدانی شخصی وی بوده، این درصد را به استناد چه دادههایی اعلام فرمودهاند؟
بدتر آنکه ایشان در این گفته به یک دستهبندی غیرواقعی و بیاساس دست میزنند و هر آنکه را که به مخالفت با تجاوز رژیم جنایتکار صهیونیستی برخاسته، در زمرهٔ حامیان نظام قرار میدهد. از آقای نصیری باید پرسید که چگونه میتوان امضاء کنندگان دهها بیانیه که بسیاری از آنان سالهای سال در حال مبارزه با سیاستگذاریهای نابخردانهٔ نظاممقدس بوده و حتی یکی از دلایل جنگ ظالمانهٔ اخیر را نوع مواجههٔ حاکمیت با قضیهٔ فلسطین ارزیابی نمودهاند، به کدام دلیل عقلانی باید در کنار حاکمیت قرار گیرند؟ اصولاً بین مخالفت با تجاوز و جنگی که مغایر تمامی موازین بینالمللی است، چه ملازمهای با حمایت از جمهوریاسلامی وجود دارد؟
اگر این ادعا از واقعیت برخوردار است، چرا نظام در بحبوحهٔ جنگ باید به کنشگرانی که چنین رویکردی را برگزیدهاند، هشدار دهد و آنها را به خیال خود از عواقب ناشی از آن بترساند؟ مگر جناب مهرآیین با همین رویکرد زندانی نشد؟ مگر ایشان در بحبوحهٔ جنگ در دو نامهٔ مجزا هم رژیم و هم سران نابکار اسرائیل را مورد خطاب قرار نداد؟ بگذریم که آقای نصیری برای نیل به اهداف خود تنها یکی را منتشر نمود.
به عنوان دوستی که تمام همت خود را به کار گرفته که آقای نصیری در جایگاه کنونی قرار نگیرد و حالا توسط برخی از کنشگران سیاسی و اجتماعی کشورمان به خیانت متهم شود، اعلام میکنم که بنده رویکرد ایشان در قبال این تجاوز را محکوم میدانم و آن را از هیچ منظری قابل دفاع ارزیابی نمیکنم. امیدوارم که در نگاه خود تجدید نظر کنند و بر این حقیقت واقف شوند که در کولهٔ هیچ سرباز دشمنی آزادی پیدا نمیشود.
@Sahamnewsorg