✍ حسن باقرینیا
آقای خامنهای، در تاریخ ملتها لحظاتی هست که ماندن، دیگر نه از سر درایت، که نشانهی فاجعه است. امروز، ایران در یکی از همان لحظات ایستاده است؛ تنها، زخمی، در آستانهی ویرانی.
اسرائیل، زیرساختهای کشور را یکییکی درهم میکوبد. شهروندان بیدفاع، زیر آوار و آتش، جان میدهند. و شما، که باید پاسدار این خاک باشید، در سکوت نشستهاید. نه اعترافی، نه عذرخواهی، نه حتی یک کلمه دلسوزانه برای مردمی که گرفتار شعلههایی شدهاند که حاصل سیاستهای شماست.
شما، با شعار «اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید»، تقویم جنگ و انتقام را بر دیوار شهرها کوبیدید. بیلبوردها و روزشمارهایی که گویی فراموش کردهاند جنگ، فقط آنسوی مرزها کشته نمیدهد. سپاه، که تحت فرمان شماست، سالها منطقه را با ماجراجوییهای بیپایان ناامن کرده و امروز، این آتش به داخل خانهی ما برگشته است.
آقای خامنهای،
این مردم، هرگز شما را برگزیده نبودند. مشروعیتتان نه از صندوق رأی، که از سازوکارهای بستهی قدرت آمده است. حال که نتیجهی این حکمرانی، ویرانیست، آیا وقت آن نرسیده که دست از قدرت بشویید؟ آیا نمیخواهید، لااقل در واپسین لحظات، نشانی از خردمندی به جا بگذارید؟
اگر واقعاً ایران را دوست دارید، اگر هنوز اندک حس مسئولیتی در خود سراغ دارید، پیش از آنکه این کشور به تلی از خاکستر بدل شود، کنار بروید.
نه برای تسلیم، که برای نجات.
نه بهخاطر فشار خارجی، که بهخاطر عشق به مردمی که دیگر توان سوختن ندارند.
شما میتوانید انتخاب کنید: نامتان در تاریخ، بهعنوان رهبر فاجعه ثبت شود، یا بهعنوان کسی که در واپسین لحظات، به جای قدرت، ایران را انتخاب کرد.
آقای خامنهای،
مردم ایران هر روز میمیرند. اما هنوز دیر نشده.
لطفاً سرزمین سوخته را میراث خود نکنید!
@Sahamnewsorg